نشسته ام به تماشا شکوه
یلدا راعروس بزم زمستان ، بلندبالا راچه حس وحال عجیبی به قلبمان جاریست،نه های و هوی پریدن ، نه شوق فردا راشبی که باهمه سردی ، حلاوتی داردپر از حکایت شیرین ، هزار رویاراشبی که شوق زمستان وبغض پاییزستگرفته بر دل وجانش ،هزار معناراچه یادگار قشنگی برای ما مانده استگرفته حسعجیبی، تمام دنیا رااگر چه برف سپیدی نشسته بر عالملحاف کرسی گرمش ، شکسته سرمارابه رغم این همه غصه ، دلم جوانه زدهکه فال حضرت حافظ کجا برد مارا ؟دلی که مثل اناری شکسته پرخون استخدا کند که ببیند غروب غمهارا#زهراضیایی#یلدا + نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم آذر ۱۴۰۲ ساعت 7:11 توسط زهرا ضیایی بروجنی | خدا کند که تو هرگز شبیه مانشوی * زهراضیایی*...
ما را در سایت خدا کند که تو هرگز شبیه مانشوی * زهراضیایی* دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ziaei1356 بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1402 ساعت: 14:50